loading...
بخند تا دنیا بهت بخنده
هادی بادلی بازدید : 3 1392/09/23 نظرات (0)

اعتراف میکنم ی مطلب خیلی باحال تو گوشیم هست ک میخواستم واستون بنویسمش اما گوشیم تو اتاقمه و من تو پذیرایی ام و خودتونم ک میدونید حسش نیست برم بیارمش ....تازه اگرم پاشدم باید اول برم دستشویی........
اووووو کی میره این همه راهوووووووووو.......میدونم درکم میکنید پس قربون دستتون فعلا لایکشو بزنید بعدا براتون مینویسمش:))))))))))))

اعتراف میکنم جای خالیت را حتی دنیای مجازی هم پرنمیکنه دلم عجیب هوای خنده هایت راکرده لعنتی برگرد

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم فیلم میدیدم بعد اگه یکی از کاراکترای فیلم یه کم میرفت اونور تر و از کادر خارج میشد منم میرفتم اونور و سرمو کج میکردم تا ببینمش! فکر میکردم معلوم میشه!!!

اعتراف میکنم با این سن و سالم هنوزم عاشقه اینم ک برم روی بخاری روشن بشینم،چهار زانو بزنم تا گرم بشم.....لذتی داره ک نگو...
روانی هم خودتونید:)))))))))))))))))))))))))))

من همیشه تو خونه مسئولیت سرخ کردن سیب زمینی هارو بر عهده میگیرم که هر جقدر دلم خواست با خیال راحت ناخنک بزنم :ا
اما کافیه یکی دیگه بیاد یه سیب زمینی برداره اینقدر میزنمش که بگه غلط کردم:ا همچین آدمی هستم.

اعتراف میکنم تا زمان طوفولیتم وقتی داشتم فیلم عروسی مامان و بابامو میدیدم از مامانم میپرسیدم پس من کجا بودم بهم میگفت با داداشت رفته بودی پارک منم که ..... باور میکردم همچین ادم ساده لویی بودم من

اعتراف میکنم هر وقت یه چیز خوب به ذهنم میرسه میام فور جوک که ارسالش کنم بعد با جمله ی ارسال جوک و اس ام اس مسدود میباشد برخورد میکنم ضایع میشم

من:/
فور جوک :)

دیشب نامزدم خونمون بود ی خواب بد میبینه نصفه شب از خواب پا میشه منو بیدار میکنه میگه برو ی لیوان واسم اب بیار گفتم خودت برو بیار چرا منو بیدار کردی گفت توروخدا پاشو خواب بد دیدم منم خواب الود رفتم بطری آبو برداشتم دادم بهش اینم سر کشید دیدم سریع بلند شد چراقو روشن کرد قیافشو فقط باید میدیدین چشماش از حدقه در اومده شده خون بهش میگم چرا اینجوری شدی گفت من دیگه غلط بکنم از تو چیزی بخوام گفتم عوض تشکر کردنته یهو چشمم خورد ب بطری دیدم ب جای آب بطریه آب قوره دادم دستش حالا نخند کی بخند هرچی بیشتر میخندیدم بیشتر هرس میخورد بیچاره دلم واسش سوخت:-| :-D

امروز داشتم پاستا ایتالیایی درست میکردم .. ( این یکی از عجایب خانوادمونه که من آشپزی کنم البته ! ولی خدایی یا غذا درس نمیکنم یا خیلی خوش مزه و جدید درس میکنم !)
خب داشتم میگفتم مامانم اومد تو آشپز خونه غذامو چشید
بعد با ی ژست خاص برگشت به من که با لبخند نگاش میکردم گف : چیه ؟ چرا اینجوری نگام میکنی ؟ دردت چیه ؟ شوهر میخوای ؟ فک کردی با ی پاستا درس کردن کدبانو میشی ؟ چه غلطا چشمم روشن ! دختره ی چش سفید خجالت نمیکشی از الان شوهر میخوای ؟ دفعه آخرت باشه از این چیزای خاک تو سری دلت میخوادا !! (دقیق یادم نمیاد چیا گف فقط همینا رو یادمه )
بعد با ی چش غره از آشپزخونه رف بیرون ! :|
و من ساعت ها در وسط آشپز خانه ایستاده بودم و به فکر راهه درمانی برای مادرم بودم !
خدایی وقتی اینا رو گف رفتم تو شک زبونم یاری نمیکرد بحرفم .. تند تند این حرفا رو پشت هم ردیف کرد اصن بهم مهلت حرف زدنم نداد ! :|

اعتراف میکنم دیروز که عاشورا بود زنگ زدم خونه دوستم(ازاون خانواده های فوق مذهبی)مامانش گوشیرو برداشت منم گفتم یه خودی نشون بدم برگشتم گفتم:سلام خاله حالتون خوبه ببخشید مزاحم شدم تسلیت میگم خدمتتون ایشاالله غم اخرتون باشه!ازقضا بابای مامان دوستمم بدجور مریضه یهو برگشت گفت باباااااااااااااااااااام شرو کرد گریه کردن اون فک کرده من دارم باباشو میگم وای حالا مرده بودم ازخنده هی میگم خاله اشتباه متوجه شدید حالا اون میگه:مرد خیلی خوبی بود ببین توچه روزی فوت کرده خدابیامرزتت بابا………..
یه ۲۰ مینی گذشت حالا من مونده بودم چجوری اونو توجیح کنم……

اعتراف میکنم بااینکه ده پنجاهی هستم ولی بیشتر وقتایی که ناراحتم باجوک های باحال شما سرحال میام دم همتون گرم

هیچ وقت مزه ی بیسکوییت مادر و آدامس پلو و بستنی کیم دوقلو و ... دورانِ بچگیمو با تیرامیسو و دبل چاکلت ِ الان عوض نمیکنم...!
تازه من ک به شخصه کیم دوقلو میخریدم از وسط نصف میکردم ک جدا جدا بخورم. آی مزه میداد! :)

اعتراف میکنم برای اولین جکی که میخواستم ارسال کنم کلی تو دفتر خاطرات خواهرم کشتم تا یه قشنکشو ارسال کنم <خو جیه میخواستم تایید بشه ذوق کنم> هیجی دیکه اجیم از مدرسه که اومد منم زنک زدم دکتر نوبت کاشت مو بکیرم.
ینی اکه تایید نشه ها دیکه 4جووک نمیام اصصصلا نام کاربریمم فراموش میکنم

اعتراف میکنم دیروز که رفتم کلاس جلوی کلی پسر لیز خوردم و با مخ اومدم رو زمین.... وااااای که چقدر خجالت کشیدم طوری ک آسفالتو گاز میزدم بلکه زمین دهن وا کنه من برم توش.
ولی دمشون گرم اصلا به روی خودشون نیاوردن تازه اومدن کیف و کتابمم جمع کردند.
من دخترم ولی خدایی پرچم پسرا این بار بازم بالا....

مثل کبریت کشیدن درباد زندگی دشوار است...
من خلاف جهت اب شنا کردن را
مثل یک معجزه باور دارم
اخرین دانه کبریتم را
میکشم در این باد
هرچه بادا باد...

اعتراف می کنم چند سال پیشا که با داداشم دعوا می کردیم وقتی زورم بهش نمی رسید فقط مثه دخترای خوب می رفتم براش آب میاوردم . مدیونید اگه فک کنید نصف لیوان آب بود بقیشم تف و محتویات دهنم که با انگشتم هم زده بودم طفلک داداشم ی نفس سر می کشید چقدم ازم تشکر می کرد. آی دلم خنک می شددد.

+ اعـتـراف میـکنـم
آرزو بـه دلـم مونـد کـه
1 بــار مـثه بقیـه همــکلاسـیام
بـیان دم در ، زنـگ آخـر و صدام
کنـن بگــن مـادرخاتـونـت
اومــده دنـبالـت و منـم درحــال جمـع کـردن وسـایلم به دوســتام پُز بـدم :(
فـقط 1 بار صـدام کـردن که
دیـدم مادرخاتــونم کلــید و آورده داده
رفـتن مهمــونی،تـازه نـاهارم نداشــتم رفـتم خونــه ...+

اعتراف می کنم تا همین پارسال، بعد از 23 سال عمر با عزتی که از خدا گرفتم فهمیدم اون صدای جیر جیری که تو شبای گرم و صاف تابستون (شبای پر ستاره )میومد و همیشه هم تو فیلم ها بود صدای جیر جیرک بوده نه صدای ستاره ها!!!!





اینم زنه شوهر من داره آخه؟؟؟؟؟؟

اعتراف میکنم یه بار بچه بودم خیلی خیلی دسشویی داشتم ننه ما گیر داده بود بریم شلوار بخریم،
منم تا رفتم تو اتاق(اطاق،عتاغ،اتاغ)پرو گلاب به روتون شلوار همانو دبلیو آمدن همان....
فرار کردیم ولی شلوارم خریدیما...
اینجوری با انصافیم
(خدا منو ببخشه)

اعتراف مي كنم:
من هميشه شاگرد اول كلاس بودم و درسم فوق العاده بود و تو كارهاي هنري و خلاقيتي و ورزش هم عالي بودم،هميشه هر كلاسي هم كه مي رفتم نفر اول بودم و كلي هم ازم تعريف و تمجيد ميشد، ولي هيچ وقت تو خونه نمي گفتم كه اينطوري هستم و مامانم هم كه مدرسه ميومد واز معلمام درسمو مي رسيد و اونا تعريف مي كردن،فكر مي كرد رو حساب تعارف اينجوري ميگن! و خونوادم تا موقعي كه اونقدر پيش رفته بودم كه همه همدوره اي هام منو مي شناختن،از عمق ماجرا خبر نداشتن!!! ولي خوب ضربه اين حرف نزدنم رو خوردم و موقع انتخاب رشته وقتي از علاقه ام به پزشكي گفتم خونوادم يه جورايي منصرفم كردن كه تجربي نرم!(البته بعداً گفتن كه فكر نمي كردن اونقدر درسم خوب بوده كه قبول شم) وحالا اعتراف مي كنم با وجود اينكه مهندسي يكي از بهترين دانشگاه هاي تهران مي خونم اما داغ پزشكي واسه هميشه رو دلم موند...اين اعتراف خيلي دردناكه برام ...لايك نمي خوام فقط دعا كنين دوباره انگيزه زندگي پيدا كنم...

اعتراف میکنم تاحالا چندبار شده وقتی که سوارتاکسی شدم و یه دختر کنارم بوده، ازبس خودمو جمع کرده بودم که خودشون بهم گفتم آقا راحت بشینین. خودتونو اذیت نکنین!
فقط خاستم بگم هنوزم هستن مردایی که ناموس مردم براشون مثل ناموس خودشونه...

اعتراف میکنم یکی از سرگرمی های دوران طفولیت اینجانب (حدودای 3 ، 4 سالگی) این بود که هی جوجه بخرم ببرم بذارمش روی تاقچه که بپرن پایین پرواز یاد بگیرن ، همشونم میفتادن میمردن!!!! تمامه استدلالم هم این بود که بالاخره یکیشون از خودش استعداد نشون میده پرواز میکنه بعد من زیادشون میکنم یه نژاد جدید میشن میفروشمشون با پولش بنز میخرم!!!! یه همچین سلاح کشتار جمعی ای بودم من!!!!!! خودم که دقیق یادم نی ، ولی میگن هیتلر یه 40 واحد پیش من کارآموزی گذرونده!!!! خخخخخ

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سلام لطفا در سایت بخند تا دنیا بهت بخنده عضو شوید و جوک اس ام اس هرچی دوست داریت در سایت قرار دهید تا دوستان استفاده کنند
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    چقد خندیدین؟؟؟؟؟؟؟
    از کجا با سایتم اشنا شدی؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 12
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 4
  • بازدید ماه : 4
  • بازدید سال : 7
  • بازدید کلی : 120
  • کدهای اختصاصی