عمو کلیپس فروش / شعر طنز
عمو کلیپس فروش ! بله !
کلیپس کم فروش ! بله !
کلیپست جا داره ؟ بله !
دورِش پَر داره ؟ بله !
عمو کلیپس فروش ! بله !
من کلیپس می خوام !! بله !
واسه یه شب می خوام !! بله !
عمو چکمه فروش !! بله !
چکمه کم فروش ! بله !
چَکمت عُمق داره ؟ بله !
ارتفاع داره ؟؟ بله !
عمو چکمه فروش !! بله !
من چکمه میخوام ! باشه !
واسه یه رُب می خوام !!! باشه !
پـــول ای جانــم فدای اســـم تـــو /شعر طنز
من فدای ریــز ریـز جــسم تــــو
درد ملت را دوایـــی پـــول جــــان
تورئیس هر کجــایی پول جــــان
با تـــو آدمها عجب خـــــر میشوند
پارسایـــان دزد ماهر می شونــد
ظلم بـر بیـچــاره ومسکیــن کننـــد
هر غلــط از کینه و از کیــن کنند
گوئیا که نــــه خــدایی هست ونـــه
چاه دنیـا را سر انجــامی و تـــه
راستی اسمـــت دهــــان پر میــکند
هر کسی را او زبــان برمیـــکند
پیر مـــرد شصت سالـــــه یا جوان
دختــران مــاه روی و هم زنــان
پیش تــــو انهــــا همه کـــم آورنـد
نازهــــا بهرت به منت می خرند
بازگو جیــــب مـــــن مسکین چــــرا
گشته خــالی از تو ای پول وپلا
نکنـــد که جــیب من بـــو می دهــد
کز نبود تو هیا هـــو می دهــد
البتــه چــرک کـف دستی تو پـــــول
پول جان فرما دعایم را قبـــول
من کثیـــف و چــرک آلوده شـــــوم
از تو مشکی گردم و دوده شوم
عزتــم آنگــه فــــــراوان می شـود
زنــدگی ام به چه اسان می شود
مسجد و میخــانه هر دوجـای مـــن
زاهـــد و ساقی به پیش پای من
میکنم لعنـــت به شیـــطان ای خــدا
من نخواهم ظلـم بر خلـــق تــو را
پول اگرچــه نــاز و نعمت می دهــد
آدمیـت را نـه ثـــروت می دهـــد
جان به تن داده شرف سیروس جان
نـــی لباس و تیــپ های انچنـــان
نبرد رستم و جومونگ
نبــــــــــــرد رســـــــتـــــم و جـــــــومــــــــونگ(خیلی باحاله)
کنون رزم جومونگ و رستم شنو، دگرها شنیدستی این هم شنو
به رستم چنین گفت اون جومونگ!
ندارم ز امثال تو هیچ باک
که گر گنده ای من ز تو برترم
اگر تو یلی من ز تو یلترم
رستم انگار بهش برخورد، یهو قاطی کرد و گفت:
منم مرد مردان ایران زمین
ز مادر نزادست چون من چنین
تو ای جوجه با این قد و هیکلت
برو تا نخورده است گرز بر سرت
جومونگ چشماشو اونطوری گشاد کرد و گفت:
تو را هیچ کس بین ایرانیان
نمی داندت چیست نام و نشان
ولی نام جومونگ و سوسانو را
همه میشناسند در هر مکان
تو جز گنده بودن به چی دلخوشی
بیا عکس من را به پوستر ببین
ببین تی وی ات را که من سوژشم
ببین حال میدن در جراید به من
منم سانگ ایل گوکه نامدار
ز من گنده تر نامده در جهان
تو در پیش من مور هم نیستی
کانال ۳ رو دیدی؟ کور که نیستی
در اینحال رستم پهلوان، لوتی نباخت و شروع به رجز خوانی کرد:
چنین گفت رستم به این مرد جنگ
جومونگا ! تویی دشمنم بی درنـگ
چنان بر تنت کـــوبم ایـــن نعلبکی
که دیگر نخواهی تو سوپ، آبــکی
مگـــر تو نـــدانی که مـن کیستم؟
من آن (تسو) سوسولت! نیستم
منم رستم، آن شیر ایــران زمین
(بویو) کوچک است در نگاهم همین
بعد از رجز خوانی رستم پهلوان، جومونگ از پشت تپه ای که آنجا پنهان شده بود آمد:
جومونگ آمد از پشت تل سیاه
کنارش(یوها) مــادر بی گنـاه!
بگفت:هین! منم آن جومونگ رشید
هم اینک صدایت به گوشــم رسید
(سوسانو) هماره بود همسرم
دهــم من به فرمان او این سرم
چون او گفته با تو نجنگم رواست
دگر هر چه گویم به او بر هواست!
و بعد از حرفهای جومونگ درد دل رستم آغاز گردید:
و این شد که رستم سخن تازه کرد
که حرف دلش گفت (پس کو نبرد؟!)
بگفت ای جومونگا که حرف دل است
که زن ها گـــرفتند اوضــاع به دست
که ما پهلوانیم و این است حالمان
که دادار باید رسد بر دل این و آن!
و اینچنین شد که دو پهلوان همدیگر را در آغوش گرفتند و بر حال خود گریه سر دادند:
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهــــــاران
کز سنگ ناله خیزد بر حال ما جوانان!
گـلـه مـيـكـرد زِ مـجـنـون لـيـلـي
گـلـه مـيـكـرد زِ مـجـنـون لـيـلـي كـه شـده رابـطـه مـان ايـمـيـلـي
حــيــف ازان رابـطـة انـسـانـي كـه چـنين شـد كـه خـودت ميداني
عـشــق وقـتـي بـشـود داتكـامي حـاصلـش نـيـسـت بـجـز نـاكـامـي
نـازنـيـن خـورده مگـر گـرگ تورا؟ برده يا "داتكام" و"دات اُرگ" تورا؟
بــهــرت ايـمـيـل زدم پـيشـترك جـاي "سابجكت" نـوشـتم بـه درك
بـه درك گـر دل مـن غمگين است بـه درك گـر غم مـن سنگين است
بـه درك رابـطـه گر خورده تَـرَك قـطـع آنـهم بـه جـهـنـم، بـه درك!
آنـقـدر دلـخـور ازيـن ايـمـيـلـم كـه بـه ايـن رابـطـه هـم بـي مـيـلم
مـرگ لـيـلي، نِت و مِت را ول كن هـمـه را جاي "اوكِي" ، "كنسِل" كن
OFF كـن كـامـپـيـوتـر را جـانـم يـار مـن بـاش و بـبـيـن مـن ON ام
اگـرت حـرفـي و پـيـغـامـي هسـت روي كـاغـذ بـنـويـس بــا دسـت
نــامـه يـك حـالـت ديـگـر دارد خـــط ِ تـو لـطـف ِ مـكـرر دارد
خسته ازFont و زِFormat شدهام دلـخـور از گـردالـيِ @ شــدهام
كرد "ريـپـلاي" بـه لـيـلـي مـجـنـون كه دلم هست ازين "سابجكت"خون
بـاشـه فـردا تـلـفـن خـواهـم كـرد هرچه گفتي كـه بكن خـواهم كـرد
زودتـر پـيـش تـو خـواهـم آمـد هي مـرتـب بـه تـو سر خـواهـم زد
راسـت گـفتـي تـو عـزيـزم لـيـلـي ديــگر از مــن نــرسـد ايـمـيـلي
نـامـه اي پـسـت نـمـودم بـهـرت بـه امـيـدي كـه سـرآيـد قـهـرت